عبادت و عبد
اکنون که به این ردیف کلمات رسیدیم، سراغ کلمه »عبادت« و »عبد« هم برویم. عبد چه کسی است؟ ترجمه میکنند: »بنده«، و گاه یادآوری بندگی و... میً شود. ضمنا میبینید کلمات چقدر معنای متضادی دارند! »تسلیم«، با آن فلسفهاش میتواند به تسلیم طلبی تعبیر شود. در حالیکه اینجا هم عبد، یعنی کسی که سرسپرده به نظام آفرینش، راه مینوردد. مطابق همان چیزهایی که از قرآن گفتیم، به آن گردن گذاشته است. عبادت یعنی چه؟ عبادت بهمعنای عام، یعنی سرسپردگی به نظام آفرینش؛ نظامی که سرسپردن به آن افتخار دارد. چون هیچ عنصر نا به جا، انحرافی و ارتجاعی ندارد، هر چه هست پویایی و کمال است. یعنی در مسیر تکامل قرار گرفتن....
اگر این جهت در جهان هست، چنین ریسمان محکمی هست، واقعیت است، حقیقت است و درست، پس ضرورت دارد به آن چنگ بزنیم، به آن تسلیم شویم و به آن اظهار سرسپردگی کنیم. که در اینصورت معنایش خروج از شرایط موجودمان، یعنی هجرت کردن، کوچیدن از این و شوریدن علیه آن، تا دست یافتن به آن است.
عبادت بهمعنای عامش، یعنی عملکرد مناسب برای کمال در صحنه اجتماعی و در حرکت سیاسی و از بین بردن آن زنگارهایی که مانع شتاب میشوند؛ از بین بردن وابستگیهای ضدتکاملی....
قربانی، رمز تکامل
در پایان این قسمت بایستی به »قربانی« نیز اشاره کنیم. رمز تکامل چیست؟ قربانی! تکامل همیشه با درگیری عجین بوده است. مبارزهیی سرسخت و آشتیناپذیر در همه زمینهها، تا چیزهای تطبیق پذیر، تا »مسلم«ها پیروز بشوند. به این دلیل میگوییم »مسلم«ها، که بهخصوص معنا و مضامین سیاسی ـ اجتماعی آن را خوب درک میکنیم. ولی آیا موفقیت چیزهای نو و تطبیق پذیر، آسان به دست میآید؟ نه آفرینش این است که »نو« از میان درگیری، از میان قربانی، شکنجه پیروز شود. تا شایستگی و اصلحیت خودش را در نبرد اضداد، به اثبات رساند و به این ترتیب صلاحیت بقا احراز کند، نه یک صلاحیت واهی و مجازی، بل معتبر و حقیقی. والا توفان انتخاب اصلح، درو و محوش خواهد کرد.....
حی، واژه قرآنی
.... انسان با تمام ارزشهایی که بهخاطرش جان باخته، یگانه میشود. اگر آن ارزشها جانباختنی و متعالی هستند، چه چیز از یگانه شدن با آنها بهتر است؟ این در خط مشی عملی است، یعنی وحدت و تطبیق پذیری با حقیقت آفرینش، در این مسیر به اوج میرسد. میخواهیم به این اوج برویم؛ شاخص شدن و شهادت دادن که در اوجش به واژه »حی«، به زندگی خواهیم رسید. حماسه واقعگرایانه انسان! رمز ویژه وجود انسانی! ممتازکنندهاش از دنیای حیوانی، اوجی که تنها با »از خود گذشتن« میسر است. وه! چقدر شکوهمند شده است! تطابق تکامل به آنجا رسیده که موجودی، خودش ایستاد تا آگاهانه و ارادی، وجود خودش را ـ وجود فیزیکی و مادی خودش را ـ مضمحل کند، نابود کند، منفجر کند. یعنی نابود شد؟! اگر نابود شد، پس تمام مسیری را که تا بهحال آمدهایم، گویای هیچ حقیقتی نیست، نه! وقتی تطبیق پیدا میکنیم؛ یعنی تضاد حل میکنیم، یعنی سلطه بیشتر، یعنی حیویت بیشتر و زندگی بیشتر. پس این عالیترین شیوهٔ حل تضاد بین انسان و محیط پیرامون هم، نباید به ما افت بدهد؛....