تظاهرات عظیم ۳۰خرداد آخرین آزمایش مبارزه سیاسی مسالمتآمیز
۳۰خرداد ۱۳۶۰پاسخ به ضرورت تاریخ
تا آنجا که به ما مربوط بود بعد از انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، هرگز خواهان قهر، درگیری و مقابله خونین و مسلحانه نبودیم و از آن استقبال نمیکردیم. اما وقتی که خمینی روزنامهها را بست، احزاب را تعطیل کرد و سرکوب را در گستردهترین نوعش، تحت عنوان حزباللهی یا نهادهای بهاصطلاح انقلاب برقرار کرد، مدتی مستمراً اتمام حجت میکردیم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سرکوب شده، روزنامهها بسته و دهانها دوخته، چماق تکفیر و انواع و اقسام چماقها نیز تحت نام مذهب، بر سر مردممان میبارید. دو سال و چند ماه بعد از حاکمیت ارتجاع، یعنی در 30خرداد1360در حالیکه همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد. دیگر هیچ امکانی برای حرکت مسالمتآمیز سیاسی وجود نداشت. حتی توزیع اطلاعیه مجاهدین توسط هواداران مجازات مرگ را بهدنبال داشت. به این ترتیب خمینی کلیه روزنههای مبارزه مسالمتآمیز را با به خاک و خون کشیدن تظاهراًت مسالمتآمیز آزادیخواهان بست.
لحظه حساسی بود.خمینی از رو بسته بود و دیگر کمترین فرصتی برای فضای باز سیاسی باقی نگذاشته بود.
در سرفصل 30خرداد سال1360زمان تصمیمگیری قطعی فرا رسیده بود. در برابر ارتجاع مهیب و قهاری که میرفت خود را یکپارچه و یکپایه کند و سلطنت مطلقه فقیه را مستقر سازد، دیگر جای مانور و تحرک سیاسی باقی نمانده بود. کما اینکه جبهه ملی و نهضت آزادی و سیاه جامگان که در 25خرداد60اعلام راهپیمایی کرده بودند و با یک اشاره خمینی سر جایشان نشستند و دست ندامت و تسلیم بلند کردند. و یا مانند حزب توده در کودتای 28مرداد که به وظیفه تاریخی خود عمل نکرده تسلیم شدند و ما نیز باید بهمسئولیتمان پشت میکردیم و در تاریخ ایران نفرین میشدیم یا میباید آخرین فراخوان را برای اعتراض و تظاهرات مسالمتآمیز برای عقبنشاندن ارتجاع آزمایش میکردیم و دست از همهچیز میشستیم ولو با سنگینترین بهای خونین و به طرزی عاشوراگونه از شرف خود و خلق در زنجیرمان نگاهبانی میکردیم و سرفراز میماندیم، و ما این راه را برگزیدیم.
نکته مهم
تصمیم به تظاهرات مسالمتآمیز به هرقیمت بود. بهرغم تهدیدهایی که از همه طرف میشد،. برای مثال آخوندهای عالیرتبه اعلام کردند که تظاهر کنندگان بدون توجه به سنشان بهعنوان “محارب با خدا“ محسوب میشوند و در نتیجه در همان محل اعدام میشوند. حزباللهیها مسلح شده و با کامیونها آورده شده بودند تا خیابانهای اصلی را ببندند. به پاسداران دستور شلیک داده شده بود.
از آن پس، 30خرداد، با همه درخشش و سرخفامیاش، حدفاصلی شد و شاخصی برای دموکراسی و دیکتاتوری و سرمشقی برای آنچه باید کرد. البته اضداد مقاومت ایران، همه وادادگان و وارفتگان و کسانی که در ابتدا یا انتهای حرفهایشان، دیکتاتوری دینی را بر این مقاومت ترجیح میدهند و این مقاومت را بهسود آخوندهای خونآشام تخطئه میکنند، کم نبودند گروهها، احزاب، جریانهای و افرادی که بهرغم هر ادعایی، حالا چه در داخل یا در خارج ایران، عافیتجویی پیشه کردند یا زیر قبای ملا خزیدند و یا به جای مقابله با دشمن اصلی مردم ایران یعنی خمینی، با لُغُز خواندن علیه مقاومت در خدمت رژیم درآمدند.
کماکان حق! دارند از 30خرداد الگویی برای آنچه هرگز نباید کرد ترسیم و تصویر کنند، اما مردم و تاریخ ایران قضاوت خود را دارند.
کسانی که آن روز صفشان را از خمینی جدا کرده، مقابل ارتجاع سینه سپر کردند، بهحق، خروش آزادی سر دادند و قیمت سنگین و خونینش را نیز پرداختند، توانستند پرچم شرف و عزت خلقی در زنجیر، محروم و مظلوم را بهدوش بکشند.
شنبه ۳۰خرداد،۱۳۶۰
تهران شاهد خروش خشم خلق قهرمانی بود که مصمم و استوار صدای اعتراض خود را علیه ارتجاع،اختناق و کشتار، فریاد کرده بود. مرتجعین ددمنش،در روز شنبه 30خرداد وقتی که با انفجار خشم مقدس خلق روبهرو شدند،ماهیت ضدانسانی و ضدمردمی خویش را بهنمایش گذاشته و با بهرگبار بستن مردم بیسلاح و بیپناه،در میدان فردوسی تهران،خاطره 15خرداد و 17شهریور را در ذهن تودههای مردم تداعی کردند. تهران بعدازظهر شنبه در فاصلهیی کمتر از یک ساعت جمعیتی بیش از نیممیلیون نفر را در خیابانهای خود به حرکت درآورد و با دادن حداقل 50شهید و صدها زخمی ثابت کرد که وقتی پای آزادی و استقلال کشورش در بین باشد همچون گذشته به عالیترین فداکاریها دست خواهد زد. صحنه خیابان بهار یادآور روزهای اوج تظاهرات مردمی ضدشاه بود. میلیشیای قهرمان نیز پیشاپیش با سرعت و قاطعیت راه را باز میکرد. در تقاطع خیابان بهارــ انقلاب جمعیت به طرف میدان فردوسی حرکت کرده و در مسیر خود تعداد بیشتری از مردم را جذب میکرد،یکی از باشکوهترین صحنههای راهپیمایی روی پل دروازه دولت،تقاطع سعدیـــ انقلاب بود. در حالیکه راهپیمایان تمامی پل را اشغال کرده بودند.
جمعیت وارد میدان فردوسی شد، در حالیکه انتهای آن هنوز در تقاطع بهار و طالقانی بود و تمامی عرض خیابان و پیادهروها را به شکلی متراکم پر کرده بود
پاسداران مزدور مردم را از سه طرف در محاصره گرفته بودند،میدان فردوسی،ایرانشهر،و انتهای بهار.آنها به مردم حتی اجازه فرار هم نمیدادند، و بیمحابا همه را از پیر و جوان، زن و مرد،کوچک و بزرگ به رگبار مسلسل میبستند. نکته قابل توجه پیوستن 200نفر نظامی با شعار علیه حزب جمهوری و از اطراف مختلف و از میدانها و دستههای متراکم به سمت تظاهرات اصلی حرکت کردند
در این بین چماقداران هم وارد صحنه میشدند و قصد متفرق کردن مردم را داشتند که نمیتوانند. وبهرغم همه موانع سرانجام بعدازظهر 30خرداد60، فرزندان پیشآهنگ و پیشتاز خلق، حضور گرم و تپنده خود را در خیابانهای رعب زده پایتخت با فریاد رسا اعلام کردند. غیرممکن، ممکن گردید و به یمن تشکیلات قوی، انضباط آهنین، خلاقیت و حسن تدبیر و پشتکار مسئولان و فرماندهان قهرمان مجاهدین، ۵۰۰هزار تن از مردم تهران با راهپیمایی باور نکردنی، عزم جزم خود را بر حراست و نگهبانی از انقلاب و نجات آن از دست پیرکفتار ارتجاع و دار و دسته دینفروش و ضدخلقی او، اعلام کردند. ساعاتی بعد به دستور شخص خمینی، پاسداران و کمیتهچیهای ضدخلقی زانو بر زمین زده و راهپیمایی مسالمتآمیز مردم را به رگبار بستند و صدها تن را کشته و مجروح نمودند.
تنها در محدوده دانشگاه تهران 50تن کشته، 200تن زخمی و 1000نفر دستگیر شدند. این فراتر از همه درگیریهای انقلاب اسلامی بود. جالب اینکه خمینی دجالانه آن سال را سال قانون اعلام کرده بود تاباز با پوشاندن ماهیتش بتواند به جنایتهایش ادامه دهد.
درفردای آن روز روزنامههای رسمی رژیم از اعدام بدون محاکمه حتی بدون احراز هویت دستگیر شدگان از مجاهدین،ملیشیا و هواداران خبر دادند. دادستانی انقلاب رژیم به سرگردگی جلاد تهران لاجوردی عکسهای چندین دختر جوان دانشآموز را که بدون شناسایی هویتشان اعدام شده بودند چاپ کردند و از والدین آنها خواستار مراجعه به شکنجهگاه اوین برای تحویل گرفتن اجساد شدند. عصر اعدامهای بدون محاکمه و خیابانی و نسلکشی مجاهدین به دستور خمینی آغاز شده بود. (خمینی از اینکه مجاهدین را زودتر نابود نکرده توبه میکند به صحبتهایش گوش کنید.......