خیابان؛ ختم فروپاشی اقتصادی
میخائیل گورباچف در اواخر سال ۱۹۸۹ جملهیی را گفت که تعبیر عینیِ آن، هم در شوروی اتفاق افتاد و هم اینماهها و این هفتهها در ایران شاهد آن هستیم. او گفت: «اقتصاد ما فروپاشیده و کاری نمیتوانیم بکنیم».[۱] چند صباحی نگذشت که فروپاشی اقتصادی بهموازات زمینههای سیاسی، انفجار میلیونیِ مردم را تا تعیین تکلیف نهایی آن حاکمیت رقم زد.
ولایت فقیه و درو کردن پیامدهای اقتصاد و سیاست ویران
حاکمیت ولایت فقیه این ماهها، هفتهها و روزها مشغول درو کردن کاشتههای خود در اقتصاد و سیاست است. اگر اقتصاد ویرانشده، کل نظام را در خود فروبرده و هیچ توانی برای رفعورجوع باقی نمانده، سیاسی شدن آن و گره خوردنش با سرنوشت شوم و محتوم نظام، اجتنابناپذیر است.
حاکمیت برای قدرت، نه برای پاسخگویی
این حاکمیت از همان پلهی نخست صدارت، برای حفظ قدرت ساخته شد، نه برای پاسخ به زخمهای تاریخی و عقبماندگی و رفع موانع پیشرفت همهجانبهی ایران. بههمین دلیل این حاکمیت از همان آغاز، دچار تنش و چالش با جامعه، با دگراندیشان و با احزاب و گروههای مترقی و آزادیخواه شد. بههمین دلیل با تمام مانورهای شیادانهی سیاسی، نه توانست خودش را از درون اصلاح کند و نه اکنون با اصلاح و بدون اصلاح، میتواند دوام بیاورد.
تحمیل، اجبار و کنترل؛ ریشههای فروپاشی امروز
این حاکمیت از همان آغاز برای تحمیل و اجبار و کنترل برپا شد، نه برای تأمین آزادی، گشایش و نوآوری. اکنون این آثار تحمیل و اجبار و کنترل است که اقتصاد فروپاشانده را بر سر نظام آوار کرده است.
این حاکمیت از نظر سیاسی و اقتصادی، گرفتار رکود گسترشیافته شده است. این رکود به زندگی مردم چنگ انداخته و هیچ راهی جز به خیابان آمدن برای تعیین تکلیف نهایی باقی نگذاشته است. اکنون این زندگیِ تباهشده است که میخواهد از خفگی خلاص شود و به خیابان آمده تا تکلیف خود را با اهریمن مرگ ولایی ــ آخوندی روشن کند.
مرگ فراگیر؛ زندگی راهی جز خیابان ندارد
اکنون در خیابانهای شهرهای ایران، شکست سیرکی با رأس پزشکیان فریاد زده میشود؛ چرا که مردم ایران بهطور همهجانبه ــ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ــ تجربه کردهاند که «با تیرآهنهای زنگزده و ایدههای کهنه نمیشود آینده را ساخت.»[۲]
شکست سیرک اصلاحطلبی در تجربهی مردم
با وجوهی که در بالا اشاره شد، این حاکمیت از همان آغاز صدارت، کاری با مردم و منتقدین کرد که هر روزش کاشتن بمبی زیر پوست جامعهی ایران شد. حالا مدتهای مدید است که بمبهای کاشتهی سالیان، منتظر آتشزنهی چاشنیشان هستند؛ چاشنیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که تمام جغرافیای ایران را پر کردهاند. خیزش بازارایان فقط حاصل یک نمونه از کسب و کارهای حاکمیت با جنایت و چپاول است که موجب انفجار شد.
جامعهی انباشته از خشم؛ هر رویداد، یک آتشزنه
بهراستی که این انفجارها هرچقدر کوچک و بزرگ، رخ دادنشان تقدیر محتوم و ناگزیر چنین پیمایشی است. جامعهیی که زیر پوستاش بغض، خشم و نفرت از سببسازان تباهیِ اقتصاد و زندگی و آزادیاش در غلیان است، هر رویدادی مستعد آتشزنهی چاشنیِ انفجار بغض و خشم است.
خیابان و قیام؛ بهای زنده ماندن
دلار ۱۴۴ هزار تومان و نوسان روزانهی آن یعنی تیر خلاص زدن به زندگی، بهمعنی حق تنفس و زنده بودن. زندگی برای زنده بودن هیچ راهی جز سینه به سینه شدن با هجوم مرگ ندارد. راه حل خیابان برای مردم ایران و گسترش شهر به شهر آن، تنها گزینهی پرداخت بها برای زنده بودن است. این است جامعترین مختصات میان مردم و حاکمیت.
پینوشت ــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱ و ۲] کانال یوتیوب، «سقوط اقتصاد شوروی از دیدگاه علم اقتصاد»