بر نمیگردم به دوران پر از ننگ ستمکار زمانه
می روم تا لحظهٔ پیروزی و لبخندهای شادمانه
بر نمیگردم به حس شهر ساکت، شهر زخمی
برنمی گردم به پشت بغض خود،
در دیدن رفتارهای ظالمانه
بغض من فریاد پرخشمی شده
و میرود تا ننگ را از چهرهٔ شهرم بشوید جاودانه
بر نمیگردم به خانه
می روم تا جشن و شادی
تا ترانه
آی ایران!
می روم تا رویش فوج جوانه
بر درخت خشک دشتت
می روم با شور عزمی عاشقانه
بر نمیگردم به خانه
م. شوق