728 x 90

بیاد گلسرخ انقلاب مجاهد قهرمان مهدی رضایی

برنامه ها

بیاد گلسرخ انقلاب مجاهد قهرمان مهدی رضایی
بیاد گلسرخ انقلاب مجاهد قهرمان مهدی رضایی

بیاد گلسرخ انقلاب مجاهد قهرمان مهدی رضایی

دفاعیات مهدی در بیدادگاه نظامی، پیام مبارزه انقلابی را به‌ میان مردم برد و راهگشای بسیاری از جوانان به سمت آرمانهای مجاهدین گردید. رژیم شاه که از دفاعیات قهرمانانه‌ مهدی رضایی به‌خشم آمده بود، بار دیگر او را به زیر شکنجه‌های وحشیانه برد. سرانجام دژخیمان شاه، در سحرگاه ۱۶شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به‌ جوخه‌های تیرباران سپرد. خون پاک مهدی رضایی که مردم او را گل‌سرخ انقلاب ‌نامیدند، مشعلی فرا راه جوانانی گردید که علیه ظلم و بیدادگری رژیم دیکتاتوری شاه به‌پا خاستند؛ همان جوانانی که در قیام ضدسلطنتی، رژیم شاه را سرنگون کرده و پس ‌از آن نیز در صحنه‌های نبرد برای آزادی، در برابر آخوندهای شقاوت‌پیشه، قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتی که دهه‌هاست می‌توفد و می‌خروشد تا سرانجام ارتجاع و استبداد مذهبی را به‌زیر بکشد، و آزادی، و دموکراسی و بهروزی را در ایران‌زمین محقق کند.

یاد مهدی رضایی قهرمان را با سروده‌یی که شاعر بزرگ ایران، احمد شاملو در رثای او و با خاطره اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر سروده، گرامی‌ می‌داریم.

«ابراهیم در آتش»

در اعدامِ مهدی رضایی در میدانِ تیرِ چیتگر

«در آوار خونین گرگ و میش

دیگرگونه مردی آنک،

که خاک را سبز می‌خواست

و عشق را شایسته زیباترین زنان

که اینش

به‌نظر

هدّیتی نه‌چندان کم‌بها بود

که خاک و سنگ را بشاید.

چه مردی! چه مردی!

که می‌گفت

قلب را شایسته‌تر آن

که به‌ هفت شمشیر عشق

در خون نشیند

و گلو را بایسته‌تر آن

که زیباترینِ نامها را

بگوید.

و شیرآهن‌کوه‌مردی از این‌گونه عاشق

میدان خونین سرنوشت

به پاشنه آشیل

در نوشت

رویینه‌تنی

که راز مرگش

اندوه عشق و

غم تنهایی بود.

«ـ آه، اسفندیار مغموم!

تو را آن به که چشم

فروپوشیده باشی!»

«ـ آیا نه

یکی نه

بسنده بود

که سرنوشت مرا بسازد؟

من تنها فریاد زدم

نه!

من از فرو رفتن تن زدم.

صدایی بودم من

ـ شکلی میان اشکال ـ

و معنایی یافتم.

من بودم و شدم،

نه زان‌گونه که غنچه‌یی

گلی

یا ریشه‌یی

که جوانه‌یی

یا یکی دانه

که جنگلی ـ

راست بدان‌گونه

که عامی مردی

شهیدی؛

تا آسمان بر او نماز برد.

من بینوا بندگکی سربه‌راه نبودم

و راه بهشت مینوی من

بُزروِ طوع و خاکساری نبود

مرا دیگرگونه خدایی می‌بایست

شایسته آفرینه‌یی

که نواله ناگزیر را

گردن کج نمی‌کند.

و خدایی

دیگرگونه آفریدم».

دریغا شیرآهن‌کوه‌مردا

که تو بودی،

و کوهوار

پیش ‌از آن‌که به خاک افتی

نستوه و استوار

مرده بودی.

اما نه خدا و نه شیطان ـ

سرنوشت ِتو را

بتی رقم زد

که دیگران

می‌پرستیدند».

احمد شاملو

۱۳۵۲

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9158a989-ed4f-4578-9432-f60821fbfbdf"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات